اگر هنوز شبهای بارونی یادت مونده باشه برات قصه میگم...
نمی دونم شبهای بی ستاره رو به یاد داری یا نه؟؟؟!!!
اما میخوام برات لالایی بگم...
میخوام اینقدر بنویسم٬ بخونم...
تا بالاخره بگی دوستم داری...
فاصله بین ما رنگین کمانی است هفت رنگ...
تو شبها زود می خوابی بدون لالایی...
من شبها دیر می خوابم با اشکهای مهتابی...اگر هنوز شب های بارونی یادت مونده باشه
برات قصه میگم...
نمی دونم شب های بی ستاره رو به یاد داری یا نه؟!
اما میخوام برات لالایی بگم...
میخوام اینقدر بنویسم٬ بخونم
تا بالاخره بگی دوستم داری...
فاصله بین ما رنگین کمانی است هفت رنگ...
تو شب ها زود می خوابی بدون لالایی...
من شب ها دیر می خوابم با اشک های مهتابی...
تو روزها می گی و می خندی...
من روزها می گریم و می نویسم...
یادته... یادته چقدر برات نوشتم تو فقط مال منی؟؟؟
یادته بهت گفته بودم وجودم برای تو؟؟؟
یادته چقدر برات نامه نوشتم؟؟؟
نگو... نگو که یادت نمیاد...
تو خودت بودی که می گفتی
شب های بی انتهای عشق را نباید فراموش کنی...
نباید بری و من رو برای همیشه فراموش کنی...
قصه بگم یا نگم؛ برام نمی خونی!!!...
بگم یا نگم دوستت دارم؛ برام نمی مونی!!!...
بگم دلم برای تو٬ فدای تو؛ دوستم نداری!!!...
اما این بار نوشتم که بگم:
چشم هایم برای تو........
تو روزها میگی و می خندی...
من روزها می گریم و می نویسم...
یادته؟؟؟ یادته چقدر برات نوشتم تو فقط مال منی؟؟؟
یادته بهت گفته بودم وجودم برای تو؟؟؟
یادته چقدر برات نامه نوشتم؟؟؟
نگو... نگو که یادت نمیاد...تنم از حادثه خسته٬ دلم از غصه شکسته...
یه مسافرِ غریبم٬ راهیِ یک راهِ دورم...
ناجیِ شکسته بالم٬ که تویی٬ تنها نشستی...
ای که واسه خاطرِ من٬ دلِ مردمو شکستی...
پرِ بغض و گریه بودم٬ تو رسیدی تا بخندم...
واسه پیدا کردنِ تو٬ دل به جاده ها می بندم...
راهیِ یه کوله راهم٬ کوله بارِ عشقو بستم...
دیگه از خودم بریدم٬ دیگه از آیینه خستم...
تویی کعبه ی وجودم٬ دورِ چشمه ی تو گشتم...
نکن از دلم گلایه٬ باید از تو می گذشتم...
می خوام این عشق قشنگو٬ از نگاهت پس بگیرم...
نمی خوام مثلِ پرنده٬ تویِ یک قفس بمیرم...
ای نگاهِ آبیِ ناز٬ کاش تو مهربون نبودی...
میونِ این همه آدم٬ تو یه هم زبون نبودی...
لحظه ی گذشتن از تو٬ آخرین لحظه ی دیدار...
واسه تو از تو گذشتم٬ همه اینو میگن یه ایـثـــار......